پارت هشتاد و هفتم

زمان ارسال : ۱۰۴ روز پیش

**فصل سیزدهم**




لای کپه‌ی بزرگ کاه‌های گندم بی‌حرکت مانده بودم و حتی جرأت نفس کشیدن نداشتم.


صدای قدم‌های مأمورها هرلحظه نزدیک‌تر می‌شد.


شک نداشتم که دیگر محال است بروند. عطسه‌ام بدجوری کار ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید